در مجلس ششم چیزی به نام مجمع روحانیون وجود نداشت
نسرین وزیری:آمریکا به دنبال جریان سوم در ایران است.
محسن میردامادی در کسوت رئیس سابق کمیسیون امنیت ملی در حالی به دفاع از دیپلماسی دولت گذشته پرداخت، که این روزها بیشترین انتقادات به سیاست خارجی آن دولت وارد است. اگرچه رئیس جمهور و سخنگوی دولت، دیپلماسی دولت گذشته را منفعلانه خواندهاند اما میردامادی آن را «منطقی، معقول و در راستای منافع ملی» میخواند و معتقد است که در صورت تداوم آن دیپلماسی، امروز شاهد اتمام نیروگاه بوشهر بودیم. او در حالی سیاستهای خارجی دولت نهم را «ماجراجویانه» مینامد که بهعنوان یکی از منتقدان این سیاستها، پیشنهادی برای حل مساله هستهای کشور ارائه نمیدهد و معتقد است که خروج پرونده ایران از شورای امنیت در گرو نظر موافق آمریکاست که به این زودیها به آن رضایت نمیدهد.
میردامادی همچنین به عنوان دبیر کل جبهه مشارکت ایران اسلامی در پاسخ به برخی انتقادات به تشکل متبوعش که از آن به عنوان یکی از رادیکالترین احزاب اصلاحطلب یاد میشود، میگوید: تحصن نمایندگان مجلس ششم در واکنش به عملکرد شورای نگهبان بوده است و آنان که به تقبیح آن تحصن و عملکرد نمایندگان مجلس ششم میپردازند باید متوجه ریشههای شکلگیری آن باشند. او در توضیح اینکه جبهه مشارکت سه شرط «آزادی»، «سلامت» و «رقابتی بودن» را برای شرکت در انتخابات آتی اعلام کرده است، تاکید میکند که در صورت محقق نشدن این شروط، در انتخابات مجلس هشتم شرکت نخواهند کرد. البته میردامادی میگوید که این انتخابات را تحریم هم نخواهند کرد اما مردم را هم برای شرکت در آن تشویق نمیکنند.
میردامادی در حالی که دولتمردان خاتمی از جمله موسوی لاری انتخابات مجلس هفتم و ریاست جمهوری نهم را سالم ترین انتخابات می دانند معتقد است که 190 نماینده مجلس هفتم از قبل انتخاب شده بودند. او یادآور می شود که «در ایران هم وقت انتخابات کاملا آزاد نداشته ایم» و در مقابل مجلس ششم را بهترین مجلس پس از انقلاب ارزیابی می کند.
***
مسوولان کنونی قوه مجریه، سیاست خارجی دولت گذشته را در مقابل قدرتهای خارجی، همراه با کرنش و انفعالی میدانند. ارزیابی شما بهعنوان رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس ششم از مقایسه میان سیاست خارجی دولت گذشته و دولت فعلی چیست؟
دولت فعلی در سیاست خارجی خود رویکرد کاملاً ماجراجویانه را شروع کرده و البته آن را شجاعت میداند ودولت قبل را که این ماجراجویی را نداشت و با روشی منطقی و نسبتا معقول منافع ملی را دنبال میکرد، منفعل و یا مرعوب معرفی میکند. اما لازم است که با نگاه جامعتری به سیاست خارجی، جایگاه کشور را در عرصه بینالملل در دولت آقای خاتمی و الان مقایسه کرد تا نشان داده شود که این سیاستها چقدر برای کشور مفید بوده است. در دوره ریاستجمهوری آقای خاتمی ـ بهویژه در دوره اول که موقعیت ایشان در عرصه بینالملل بسیار مورد توجه بود و در داخل کشور نیز او را منشأ اثر جدیتری میدانستند ـ نزد کشورهای جهان سوم و همچنین کشورهای پیشرفته حرمت و جایگاه ممتازی داشتیم. ایران در بین کشورهای اسلامی بهعنوان کشوری که هم اصول فرهنگی و دینیاش را حفظ کرده و هم توانسته بود تاحدودی دموکراسی را پیاده کند، شرایطی یافته بود که میرفت به الگویی برای کشورهای اسلامی تبدیل شود. احترام به آقای خاتمی هم بهدلیل آن بود که ایشان را مبدع و مبتکر چنین نظریهای میدانستند اما متاسفانه تحولات ایجادشده در سیاستهای دولت جدید بهنسبت دولت گذشته، سبب شد که ترکیه امروز چنین جایگاهی بیابد و مدلی برای دیگر کشورهای اسلامی شود.
در مورد جایگاه کنونی کشور در نظام بینالملل باید بگویم که طی دوران دولت نهم چند قطعنامه علیه ما صادر شده و متحدین ما هم محدود به چند کشور با رژیمهای کمونیستی است که کشورهای کوچک و کماثری در عرصه بینالملل هستند. با نگاهی به تفاوت جایگاه کشور در عرصه بینالملل از فاصله دولت آقای خاتمی تاکنون درمییابید که ما در گذشته کجا بودیم و الان کجا هستیم و اینکه سیاست دولت گذشته مرعوب و انفعالی یا عاقلانه و در دفاع از منافع ملی بوده است و اینکه سیاستهای دولت جدید در جهت منافع ملی ماست یا نه. قضاوت میان این دو برای افکار عمومی داخلی و بینالمللی کار چندان سختی نیست. متاسفانه امروز برخی اثبات خود را در نفی دیگران میبینند.
یکی از تفاوتهای دیپلماسی هستهای دولت آقای خاتمی با دولت آقای احمدینژاد در پذیرش تعلیق غنیسازی اورانیوم است. در آن زمان همه تلاشها برای این بود که پرونده ایران به شورای امنیت نرود اما در این دوره آقای احمدینژاد اعلام کردند که شورای امنیت آخر دنیا نیست چرا شما تا این حد از ارجاع پرونده به شورای امنیت نگران بودید؟
آنچه در دولت آقای خاتمی رخ داد و ما همچنان نیز به آن معتقدیم، این بود که لازم است تکنولوژی هستهای و انرژی صلحآمیز داشته باشیم اما برای دستیابی به آن باید مسیری طولانی و تدریجی را در نظام بینالملل طی کنیم تا بدون اینکه کشور در معرض خطر قرار گیرد منافع ملی ما از راه معقولی تامین شود و چیزی هم از دست ندهیم. معتقدم اگر سیاستهای آقای خاتمی دنبال میشد، حتماً امروز نیروگاه بوشهر به اتمام رسیده بود و ما صاحب نیروگاه شده بودیم و انرژی هستهای تولید میکردیم. ممکن است دولت بگوید که مساله تاخیر ساخت نیروگاه بوشهر ربطی به سیاست های آنها ندارد اما قطعا ربط دارد چون قطعنامههای صادر شده علیه ایران دلیل اصلی تاخیر ساخت نیروگاه بوشهر از سوی روسیه بوده است و آنها نخواستهاند که در این شرایط نیروگاه ما را راهاندازی کنند. بهنظر من دستیابی به غنیسازی و خروج از تعلیق همچنان قابل مذاکره و در نهایت دستیافتنی بود.
ما معتقد بودیم و هستیم که دولت بوش در صدد است به هر بهانهای نسبت به ایران تعرض داشته باشد و احتمال خطر از جانب آمریکا برای ما بسیار زیاد است، لذا باید محتاطانه عمل کنیم و بهگونهای برای کشور برنامهریزی کنیم که در آینده انرژی هستهای داشته باشیم. داشتن انرژی هستهای هم فقط به غنیسازی اورانیوم محدود نمیشود، بلکه ما میتوانیم ابتدا نیروگاه داشته باشیم و بعد در دورهای چند ساله، شاید بین 5 تا 10 ساله، بیآنکه مورد فشار بیش از حد بهواسطه تحریمهای پیاپی قرار بگیریم، به مراحل بعدی انرژی هستهای از جمله غنیسازی اورانیوم دست یابیم. اگرچه افتخار دولت جدید به افزایش تعداد سانتریفوژهاست اما باید گفت که در دولت قبل هم ما به مرحله سانتریفوژها دست یافته بودیم که در این دولت آن را توسعه دادهاند.
اما شرایط کنونی ما به آن وخامتی که دولت قبل، در صورت ارائه پروندهمان به شورای امنیت تصور میکرد هم نیست و بهقول آقای رئیسجمهور پرونده بسته شده است.
من معتقدم که خیلی چیزها را از دست دادهایم اما به برکت نفت 70، 80 دلاری و امروز 90 دلاری ـ در مقایسه با دولت قبل که قیمت نفت 25 دلار بود ـ آثار و تبعات منفی قطعنامهها کمتر در داخل کشور احساس شده است. متاسفانه در این دولت در کوتاهمدت با تنشآفرینی و عدم اعتماد به راهی که در گذشته طی شد، پا در مسیری گذاشتهایم که عاقبت آن مشخص نیست، در صورتی که با روش دولت قبل با اطمینان به آینده میتوانستیم به نتایج بیشتری برسیم. ضمن اینکه اعلام بازگشت پرونده هستهای ایران از شورای امنیت، نشان از بیاطلاعی گویندگان آن به مسائل بینالملل دارد، چراکه پیش از این آمریکا میکوشید همه کشورها را برای ارجاع پرونده ما به شورای امنیت متقاعد کند اما در شرائط فعلی در صورتیکه همه کشورها هم بخواهند پرونده را از شورای امنیت خارج کنند باید تلاش کنند تا موافقت آمریکا را برای چنین کاری جلب کنند و قطعا آمریکا به این زودیها به خروج پرونده ایران رضایت نمی دهد. در این صورت ما عملا تصمیمگیری در مورد پرونده هستهای کشورمان را به آمریکا سپردهایم.
طیف حاشیهنشین همواره منتقد رفتارهای طیف حاکم در همه زمینهها از جمله دیپلماسی خارجی و هستهای بوده است، چه در دولت گذشته که حاکمان امروز منتقد دیپلماسی هستهای دولت آقای خاتمی بودند و چه اکنون که اصلاحطلبان منتقد دیپلماسی هستهای دولت آقای احمدینژاد هستند. اما این انتقادها هیچگاه با پیشنهادی همراه نبوده است. شما در ازای این انتقاداتی که مطرح میکنید چه پیشنهادی ارائه میدهید؟
اینگونه نبوده که اصلاحطلبان هیچ پیشنهادی نداشته باشند. در زمانی که پرونده هستهای در دست اصلاحطلبان بود، آن را براساس پیشنهادات خود پیش میبردند و اگر همچنان در مسند امور بودند همان روش را ادامه میدادند تا پرونده به شورای امنیت نرود. به این ترتیب از نظر حقوقی با این محدودیتها مواجه نمیشدیم و در فضایی آرام تر دستیابی به انرژی هستهای را دنبال میکردیم. اما امروز شرایط کشور فرق کرده و اگر اصلاحطلبان در مسند امور قرار بگیرند باید با توجه به شرایط جدید تصمیم بگیرند.
منظور من هم همین بود که شما براساس شرایط موجود چه پیشنهادی برای پیشبرد اهداف هستهای کشور دارید؟
الان اصلاحطلبها در موقعیتی نیستند که بخواهند پیشنهاد دهند و فقط میتوانند اشکالات سیاست فعلی را بیان کنند. هرگاه که بار دیگر در موضع تصمیمگیری قرار بگیرند، با توجه به واقعیتهای روز میتوانند طرح بدهند.
فرض کنید که بار دیگر در مسند امور قرار بگیرید. به عنوان دبیرکل مشارکت و رئیس سابق کمیسیون امنیت ملی آیا بار دیگر غنیسازی اورانیوم را تعلیق میکنید؟
واقعیت هر زمانی در تدوین سیاست خارجی عامل تعیینکننده است. هر دولتی اگر امروز بخواهد مدیریت بحث هستهای را داشته باشد براساس واقعیتهای امروز باید طرحی بدهد. واقعیتهایی که طبعا متفاوت از دو سال پیش است و تغییر کرده است. اما یک نکته را باید مورد توجه قرار داد و آن اینکه ما در فاصله باقیمانده از دوره ریاستجمهوری بوش به عنوان رئیس یک دولت کاملا ماجراجو که عقل و منطق بر تصمیماتش حاکم نیست، باید تمامی تلاشمان را مصروف این کنیم که آنها با ما درگیر نشوند. به عبارت دیگر لازم است بهگونهای عمل کنیم که این دوره را بدون درگیری پشت سر بگذاریم. بهویژه اینکه چشمانداز آینده آمریکا حاکی از آن است که تیم فعلی در انتخابات آتی ریاستجمهوری بر سر کار ابقا نخواهد شد.
به نظر شما تغییر مدیریت آقای لاریجانی در راس تیم هستهای چه اثراتی میتواند داشته باشد؟
اروپا به عنوان طرف مذاکره ما طی دوره آقای احمدینژاد به این نتیجه رسیده بود که تنها کسی که مذاکره با آن تا حدی منتج به نتیجه میشود، همین آقای لاریجانی است. تغییر ایشان از سوی جامعه بینالملل به معنی تغییر موضع دولت ایران و سختتر شدن آن است. حذف لاریجانی که چهرهای قابل مذاکره از نظر اروپا بود، کار را پیچیدهتر میکند.
برخی معتقدند که مخاطب برخی از سخنان مقامات آمریکا شما اصلاحطلبان هستید. از جمله اینکه بوش گفته بود که فشار آمریکا بر ایران بر سر پرونده هستهای به خاطر این است که گروههایی در داخل به این نتیجه برسند که پیگیری پرونده هستهای ضرورتی ندارد. تام کیسی هم اخیرا گفته بود که ما به دنبال افراد عاقلی در ایران هستیم تا مذاکراتمان را با آنها ادامه دهیم. به نظر شما مخاطبان این سخنان اصلاحطلبان هستند؟ و آیا به نظر شما اختلافنظری میان گروههای داخلی بر سر پرونده هستهای وجود دارد؟
در اینکه در داخل کشور اختلافنظرهایی در مورد پرونده هستهای وجود دارد، شکی نیست. البته همه گروهها در اینکه انرژی هستهای و تکنولوژی صلحآمیز هستهای حق ماست و کسی نمیتواند مانع آن شود، نظر مشترکی دارند. اما رویکردها برای رسیدن به این هدف متفاوت است. در مورد مواضع آمریکاییها هم باید بگویم که آنها معمولا از واقعیت جامعه ما دور و نسبت به آنچه در ایران میگذرد، کماطلاع هستند و تحلیل واقع بینانه ای از مسائل داخل ایران ندارند یا در درک مسائل ایران از نظر زمانی دچار تاخیر هستند. کما اینکه در دوران آقای خاتمی هم آمریکا برخلاف اروپا سیاست کاملا متفاوتی را علیه ایران و دولت خاتمی دنبال کرد. بحث تمدید تحریمها و محور شرارت خواندن ایران نیز گویای موضع خصمانه آنان علیه ایران و دولت خاتمی بود.
نگفتید که مخاطب آن سخنان اصلاحطلبها هستند یا نه؟
اظهارنظرهایی که به آن اشاره کردید را ندیدهام. اما سیاست آمریکا طی سالهای گذشته در قبال ایران گویای آن است که آنان به دنبال شکلگیری یک جریان سوم متفاوت از دو جریان اصلاحطلب و اصولگرا در ایران هستند و از نظر آنان هیچ یک از دو جریان فعلی موجود در کشور قابل قبول نیستند.
اگر چه اصلاحطلبان مذاکرات اخیر ایران و آمریکا در موضوع عراق و شکست تابوی مذاکره با آمریکا را حاصل تلاش دولت اصلاحات خواندهاند آیا این به معنی این است که حاکمیت، اعتمادی به اصلاحطلبان نداشت؟ کمااینکه آقای حدادعادل هم به عنوان رئیس مجلس اعلام کردند که مهم نیست مذاکره شود یا نشود مهم این است که چه کسی مذاکره کند. چرا اصلاحطلبان از کسب چنین اعتمادی بیبهرهاند؟
البته من نمیدانم که منظور شما از حاکمیت کیست که به اصلاحطلبان بیاعتماد است. اما اگر بنا بود زمانی برای مذاکره با آمریکا انتخاب شود تا نقطه شروعی در روابط ما و آمریکا باشد، بهترین زمان، آن وقتی بود که آقای خاتمی در سازمان ملل حضور یافت و کلینتون پای سخنرانی ایشان حضور یافت. آلبرایت هم در همان زمان موضعی شبیه به عذرخواهی نسبت به سیاستهای خارجی آمریکا در قبال ایران اتخاذ کرد.
در آن زمان به هیچ وجه قضاوت افکار عمومی این نبود که ما از موضع پایین و از موضع ضعف با آمریکا وارد مذاکره شدهایم. چون خاتمی درآن زمان مورد توجه و اقبال گسترده در عرصه بینالملل بود و یک مقام رسمی آمریکا هم از ایران عذرخواهی کرده بود. اما در حال حاضر ما با چند قطعنامه علیه خودمان رو به رو هستیم و بسیاری تحلیلشان این است که آمریکا به سمت برخورد نظامی با ایران پیش میرود. در مقایسه با موقعیتهای قبلی این موقعیت مناسبی برای مذاکره نیست.
بهنظر شما آمریکا با چه نگاهی به اصلاحطلبان مینگرد؟ آنچنان که برخی معتقدند، رادیکالهای اصلاحطلب، شرکای مطمئن آمریکاییها هستند؟
باید به دو مطلب توجه کرد. نخست آنکه آمریکاییها کل نظام جمهوری اسلامی ایران را یک مشکل در پیاده کردن سیاستهایشان ـ در منطقه بهطور خاص و در کل جامعه بینالملل بهطور عام ـ میبینند و اتفاقاً آمریکا نسبت به دو جناح موجود در کشور هم با دو نگاه و تحلیل متفاوت به یک نتیجه واحد میرسد. در دوره آقای خاتمی با توجه به جایگاه و موقعیت ایشان در منطقه و میان کشورهای اسلامی آمریکاییها موفقیت ایران با ایده خاتمی را باعث مدل شدن چنین ایرانی برای سایر کشورهای اسلامی و آن را به ضرر منافع خود میدیدند و عملکردشان در جهت تضعیف چنین روندی بود. اسرائیل هم موضعی مشابه آمریکا داشت و میکوشید تا ایران را به عنوان یک خطر در منطقه به کشورهای غربی معرفی و آنها را علیه آن دولت فعال کند. کما اینکه در انتخابات دوره دوم ریاستجمهوری آقای خاتمی به این فعالیت خود شدت بیشتری دادند. اما آمریکاییها و اسرائیلیها با دولت احمدینژاد هم مخالفند و برخورد و تقابل با نظم موجود بینالملل که احمدینژاد دنبال میکند را درجهت منافع خود نمیدانند. مطمئن باشید اگر اصلاحطلبان بار دیگر به صحنه بیایند و در حاکمیت جای بگیرند، باز هم همان سیاستهای گذشتهشان یعنی دموکراسی در داخل و صلح و تعامل با دنیای خارج را دنبال خواهند کرد و در صورتیکه همین تیم فعلی در آمریکا حاکم باشد باز همان موضع را در قبال ایران و اصلاحطلبان خواهد داشت. دموکراتها در اواخر دوره کلینتون مواضعشان را نسبت به ایران تغییر دادند و درصدد حل مسائل گذشته برآمدند و حتی حاضر به عذرخواهی شدند، اما هیچ تضمینی وجود ندارد که در آینده نیز همان مشی را در قبال ایران داشته باشند.
با وجود استقبال داخلی زیاد از سخنرانی آقای احمدینژاد و مواضع ایشان در دانشگاه کلمبیا، شما در اظهارنظری آن را در راستای منافع ملی ما ندانسته بودید و حتی گفته بودید که اینگونه سخنان احتمال حمله به ایران را تقویت میکند. چرا چنین نظری دارید؟
بهنظر من سخنرانی احمدینژاد در کلمبیا هیچ نقطه موفقیتآمیزی برای ما نبود. در حال حاضر همه دستگاههای تبلیغاتی برای بزرگ کردن کارهای دولت هماهنگ هستند و سخنان و مواضع دولت را به عنوان شبه معجزه تبلیغ میکنند برخلاف دوره آقای خاتمی که صدا و سیما کمترین مطلب علیه دولت را بزرگ میکرد! سخنان رئیسجمهور زمانی در راستای منافع ملی ما میبود که افکار عمومی و در نتیجه مواضع دولت آمریکا را تحتتاثیر قرار میداد. اما در دانشگاه کلمبیا چنین نشد. البته نطق تند و بیتدبیری رئیس دانشگاه کلمبیا به نفع احمدینژاد شد و اگر آن نطق را نمیکرد تاثیر منفی سخنان رئیسجمهور بیشتر میشد.
پاسخهای آقای احمدینژاد بهگونهای نبود که ابهامها نسبت به ایران را رفع کند و حقانیتی برای ما ثابت کند. اگر آن سخنان احتمال حمله علیه ایران را کمرنگ میکرد، می شد آن را مثبت ارزیابی کرد. اما برخی از موضعگیریهای وی حتی منجر به افزایش تنش علیه ما شد. کما اینکه هیچ نظرسنجیای در داخل آمریکا نشان نداده است که پس از آن سخنرانی افکار عمومی آمریکا و یا افکار حامیان حمله به ایران و تشدید تنش علیه ایران، نسبت به کشور ما مثبتتر شده باشد و از سطح تنشها علیه ایران کاسته شده باشد.
در آستانه انتخابات ریاستجمهوری آمریکا هستیم از آنجا که تمامی کاندیداهای مطرح این انتخابات در مورد روابط ایران و آمریکا اظهارنظر میکنند، بهنظر شما سیاست خارجی ما کدامیک از طیفهای جمهوریخواه یا دموکرات را تقویت میکند؟
کلاً جریانات رادیکال در تقابل با هم، همدیگر را تقویت میکنند. جریان رادیکال حاکم بر آمریکا بر این جریان در ایران تاثیر گذاشت و بخشی از انتخاب احمدینژاد در ایران مدیون اقدامات بوش بود. هر چقدر برخورد آمریکا شدیدتر شود، رادیکالها در ایران بیشتر تقویت میشوند. اقدامات تندروانه در ایران هم آنها را تقویت میکند. البته دولت و کشور ما بیشتر تحتتاثیر اقدامات آمریکاست. چون مهمترین چالش سیاست خارجی ما برخورد و چالش با آمریکاست. بهطور کلی همه مسائل سیاست خارجی ما با آمریکا در ارتباط است. اما مشکل آمریکا فقط با ایران نیست. در حال حاضر عراق و تحولات آن بیشترین تاثیر را بر آمریکا دارد. به همین دلیل مسائل عراق است که جمهوریخواهان اکثریت کنگره را از دست دادهاند و پیشبینی میشود که ریاستجمهوری را هم از دست بدهند.
اما در مورد انتخابات مجلس آتی در ایران؛ جبهه مشارکت اکثر کرسیهای مجلس ششم را در اختیار داشت. مجلسی که این روزها، بسیاری در مورد تشکیل دوباره آن در قالب مجلس هشتم اظهار نگرانی میکنند، چه تضمینی وجود دارد که در صورت حضور مجددتان در مجلس هشتم، وقایع مجلس ششم را تکرار نکنید؟
کسانی که نگرانند مجلس هشتم شبیه مجلس ششم شود باید بگویند که ایرادشان به مجلس ششم چیست؟
ایرادشان به سیاسی کاری در مجلس ششم و نمایندگان آن که در پایان دوره مجلس پیشین با تحصن جمعی از نمایندگان آن مجلس به اوج خود رسید.
ما با اصولگراها در یکسری مسائل از جمله رای مردم و اهمیت و جایگاه آن اختلافنظر داریم. مجلس ششم، حاصل یکی از آزادترین انتخاباتها در کشور بوده و برآیند آن برآیند رای مردم بوده است. اصولگراها اگر واقعاً به رای مردم اعتقاد دارند اشکالات مجلس ششم را به مردم بگویند و مردم را در انتخاب نمایندگانشان آزاد بگذارند اگر مردم واقعاً از مجلس ششم ناراضی باشند دیگر به ما رای نخواهند داد. اما مساله اینجاست که آنها خیلی کاری به رای مردم ندارند و بیشتر در پی آن هستند که شورای نگهبان را تحتتاثیر قرار دهند تا مبادا اصلاحطلبان را تایید صلاحیت کند و مردم مجددا به آنها رای دهند. آیا مردم حق دارند در مقایسه مجالس ششم و هفتم، اگر خواستند بتوانند بار دیگر مجلسی شبیه مجلس ششم تشکیل دهند؟ اصولگرایان اگر واقعا به رای مردم اعتقاد دارند و آنها را صاحب حق میدانند بگذارند که مردم خودشان رای دهند. اما اگر بخواهند از حضور کاندیداهای ما جلوگیری کنند و به این ترتیب مانع از رای مردم شوند که دیگر انتخابات معنی ندارد. این انتصابات است نه انتخابات.
باوجود سخنان شما بسیاری از چهرههای اصلاحطلب از جمله دوستان شما در جبهه مشارکت معتقدند که باید چهرههای معتدل را برای این دوره از انتخابات کاندیدا کنند. با توجه به مواضع جبهه مشارکت در مجلس ششم آیا این یک عقبنشینی از مواضع گذشته شما نیست؟ به ویژه آنکه آقای کروبی گفتهاند که شما فقط به خاطر عدم احراز صلاحیت 8 نفر از نمایندگان مجلس ششم، آن تحصن را راه انداختید و حاضر به پایان آن پس از رایزنیهای کروبی نشدید.
اینکه ما با آقای کروبی برای اتمام تحصن تنها بر سر رد صلاحیت 8 نفر به توافق نرسیدیم، حرفی است که من برای اولین بار از شما میشنوم. آن زمان بحث 8 نفر نبود بلکه بیش از 80 نفر از نمایندگان رد صلاحیت شده بودند. این نمایندگان متحصن هم همان موقع اعلام کردند که اگر صلاحیت دو سه هزار کاندیدای اصلاحطلب خارج از مجلس که در سطح کشور رد صلاحیت شده بودند را شورای نگهبان تایید کند، نمایندگان به تحصن پایان خواهند داد حتی اگر صلاحیت خودشان هم تایید نشود. انتخابات مجلس هفتم در شرایطی برگزار شد که 190 نفر از نمایندگان این مجلس قبل از انتخابات مشخص بودند، چرا که در آن حوزههای انتخابیه اصلا امکان رقابت فراهم نبود. در مورد 100 کرسی مابقی امکان رقابت وجود داشت و دیدید که تقریبا به شکل 50 ـ 50 میان دو طیف اصلاح طلب و اصولگرا تقسیم شد.
نگفتید که توجهتان به کاندیداهای معتدل، عدول از تاکتیکهای گذشتهتان به شمار میرود یا نه؟
ما اصلا حرف معتدل و تند رو را انحرافی میدانیم. این حرفها حرفهایی است که هر کس از ظن خودش آن را مطرح میکند. آن چیزی که در حال حاضر در ستاد ائتلاف اصلاحطلبان مطرح است و ما نیز در آن عضویت داریم این است که باید تلاش ما مبذول برگزاری انتخاباتی آزاد، سالم و رقابتی باشد و انتخابات به گونهای محدود نشود که اصل آزادی آن زیر سوال رود. همچنین باید بکوشیم در شرایطی که ناظران و مجریان انتخابات همگی متعلق به یک مجموعه سیاسی در کشور هستند، از آرای مردم به خوبی امانتداری شود. در مورد کاندیداها هم باید بگویم که ما به عنوان جبهه مشارکت در اکثر حوزهها کاندیدا داریم که بسیاری از آنها هم کسانی هستند که در دوره قبل هم کاندیدا و نماینده بودهاند. ما کاندیداهایمان را به ستاد ائتلاف اصلاحطلبان معرفی میکنیم تا در آنجا با توجه به امکان رایآوری آنها، میزان روحیه کار تشکیلاتی و جمعیشان و براساس تخصصهایی که موردنظر مجلس است، بررسی شوند و براساس این ملاکها در لیست نهایی قرار بگیرند.
در مورد تحصن در مجلس ششم و استعفای برخی از نمایندگان آن، این انتقاد به شما وارد است که شما برای خودتان تحصن کرده و استعفا دادید نه بر سر حقوق و مطالبات مردم و حتی با استعفایتان از زیر بار پاسخگویی و پیگیری مطالبات آنها شانه خالی کردید.
اینطور نیست. یکی از حقوق مردم، حق انتخاب کردن است که با آن شیوه احراز صلاحیت شورای نگهبان زیر سوال رفته بود. همانطور که گفتم اگر این شورا صلاحیت 3ـ2 هزار کاندیدای اصلاحطلب خارج از مجلس را تایید میکرد، ما به تحصن پایان میدادیم. بحث ما تایید صلاحیت خودمان نبود. استعفای برخی نمایندگان هم باز در راستای استیفای حقوق مردم بود. نمایندگان مستعفی هم با این استدلال که در قامت نماینده مردم و حتی با پشتوانه رای آنها نمیتوانند کاری کنند، این را توهین به موکلینشان میدانستند و به همین دلیل چون احساس میکردند دیگر نمیتوانند برای مردم کاری کنند، کنارهگیری کردند.
اگر در ائتلاف اصلاحطلبان تصمیم گرفته شود که کسانی که سابقه ردصلاحیت دارند به دلیل عبور از کانال شورای نگهبان بار دیگر در لیست قرار نگیرند، جبهه مشارکت این مساله را میپذیرد و از کاندیداهای خود که چنین وضعیتی دارند، دست میشوید؟ و یا اینکه لیست جداگانهای ارائه میدهد؟
اولا اساسا در ائتلاف اصلاحطلبان چنین تصمیمی دال بر حذف کاندیداهایی که سابقه رد صلاحیت از سوی شورای نگهبان را دارند وجود ندارد. ثانیا ما بارها اعلام کردهایم که از لیست ستاد ائتلاف اصلاحطلبان حمایت میکنیم و لیست جداگانهای ارائه نمیدهیم. ثالثا حذف کاندیداهایی که در گذشته از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شدهاند به منزله تایید موضع این شوراست و اصلاحطلبان که به آن موضع نقد داشتهاند، هرگز آن را تایید نخواهند کرد.
جبهه مشارکت در حالی محوریت مجمع روحانیون در انتخابات آتی را پذیرفته است که پیش از این در مجلس ششم اختلافنظرهای بسیاری با این مجمع و بهویژه با دبیرکل آن که ریاست مجلس را عهدهدار بود، داشت. چرا تغییر موضع دادهاید؟
آن زمان مجمع روحانیون به عنوان مجمع در مجلس حضور نداشت و ما در مجلس ششم چیزی به اسم مجمع روحانیون نداشتیم. آقای کروبی هم که ریاست مجلس را برعهده داشتند از موضع دبیرکل مجمع، مجلس را اداره نمیکردند. الان هم مجمع روحانیون داعیه محوریت در ایجاد ائتلاف را ندارد بلکه آنچه که رخ داده این است که آقای خاتمی باتوجه به مقبولیتش در بین گروههای اصلاحطلب درصدد آن برآمده که ائتلافی شکل دهد تا عمده اصلاحطلبان را تحت پوشش خود قرار دهد. بنابراین نقش عمده در شکلگیری ائتلاف میان اصلاحطلبان را آقای خاتمی دارد. در حال حاضر که آقای خاتمی و آقای موسوی خوئینیها در راس مجمع روحانیون هستند، روابط میان جبهه مشارکت با مجمع نزدیکتر شده و ارتباط و رایزنی و تبادلنظر بهتر و بیشتری میان ما صورت میگیرد.
ارتباطتان با حزب اعتماد ملی و کارگزاران چطور است؟ در برخی اخبار آمده بود که کمیته 9 نفرهای با نام «کمیته تصمیم» به ریاست آقای موسوی لاری فراتر از شورای هماهنگی و ستاد ائتلاف اصلاحطلبان برای نزدیک کردن مشارکت و سازمان با اعتماد ملی و کارگزاران فعال شده است. این صحت دارد؟
چنین کمیتهای وجود خارجی ندارد. تنها مجموعه موجود ستاد ائتلاف اصلاحطلبان است که شامل یک جمع 30 نفره سیاستگذاری و 10 نفره کادر اجرایی و برنامهریز میشود. در آن ستاد همه گروههای اصلاحطلب اعم از مشارکت و سازمان و کارگزاران حضور دارند و اختلافی هم بین ما وجود ندارد و مطمئن هستیم که این ائتلاف حتما به تفاهم خواهد رسید. البته حزب اعتماد ملی از ابتدا در این ائتلاف عضویت نیافته و نمایندهای هم در آن ندارد. با این حال اعلام کرده که لیست انتخاباتی خود را تا 80ـ70 درصد به شکل مشترک با لیست ستاد ائتلاف ارائه دهد. تصورم این است که عمده کاندیداهای ستاد ائتلاف اصلاحطلبان و اعتماد ملی مشترک خواهند بود. آن بحث اختلافنظر و واسطهگری برای حل آن در میان احزاب اصلاحطلب وجود ندارد.
جبهه مشارکت سه شرط «آزادی، سلامت و رقابتیبودن» انتخابات را برای شرکت در آن برشمرده است. در صورتی که به زعم شما این شروط مهیا نباشد، باز هم انتخابات مجلس را تحریم خواهید کرد؟
انتخابات کاملا آزاد در کشور ما در گذشته نبوده، اما شرط ما یک بحث نسبی است که چقدر به انتخابات آزاد نزدیک شده و یا از آن فاصله گرفتهایم. در انتخابات مجلس هفتم که به نظر ما فاصله بسیار زیادی با انتخابات آزاد داشت، ما شرکت نکردیم. البته تحریم هم نکردیم و در آینده هم تحریم نخواهیم کرد اما اگر انتخابات را قابل قبول بدانیم در آن شرکت میکنیم. اگر هم قابل قبول ندانیم برای مردم تعیین تکلیف نمیکنیم تا خودشان هرطور مایلند تصمیم بگیرند. در انتخابات مجلس هفتم هم همین مشی را داشتیم و در آن شرکت نکردیم چون شرکت یا عدم شرکتمان در نتیجه انتخابات تاثیری نداشت.
شما در حالی برای بهدست آوردن دوباره قدرت و کسب کرسیهای مجلس تلاش میکنید که وقتی این کرسیها را داشتید، بحث خروج از حاکمیت و عبور از خاتمی و استعفا را مطرح میکردید. با توجه به رویکرد گذشته شما چه لزومی دارد که بار دیگر وارد حاکمیتی شوید که خواهان خروج از آن بودید؟
مقولاتی که مطرح کردید از یک جنس نیستند. عبور از خاتمی را تعداد محدودی از محافل دانشجویی مطرح میکردند که ما آن را یک اشتباه استراتژیک در جریان اصلاحات میدانستیم و از ابتدا هم با آن مخالفت کردیم. کسانی هم که آن را مطرح میکردند امروز به اشتباه بودن نظریهشان پی بردهاند.
فکر میکنید کاندیداهایتان برای انتخابات مجلس هشتم تایید صلاحیت شوند؟
زمانی میتوانیم پیشبینی قابل اتکایی از انتخابات آتی داشته باشیم که همه مقید به قانون باشیم. قانون باید حتی اگر به نفع تصمیمگیران هم نباشد، اجرا شود. منظور از قانون مدنظر در انتخابات، همان قانونی است که مجمع تشخیص مصلحت به تصویب رسانده و باید مبنای برگزاری انتخابات واقع شود. اگر اینگونه شود، قطعاً کاندیداهای ما تایید صلاحیت خواهند شد.
در همان قانون هم استصواب در نظارت شورای نگهبان قید شده است اما اعتراض شما به همین استصواب مصرح در قانون انتخابات است. این نوعی پارادوکس نیست؟
نه، اینطور نیست. بحث استصواب در قانون مصوب مجمع تشخیص مصلحت نیست بلکه در قانون مصوب مجلس چهارم است. طبق مصوبه مجمع تنها باید از مراجع چهارگانه موجود در قانون استعلام شود و هیچ یک از این مراجع نمیتوانند و حق ندارند راجع به صلاحیت افراد کاندیدا اظهارنظر کنند بلکه فقط باید سند و مدرک ارائه دهند. نه اینکه خودشان نظر بدهند که مثلا این فرد التزام عملی ندارد، پس باید رد صلاحیت شود. متاسفانه بسیاری از ردصلاحیتهای صورت گرفته در مجلس ششم از سوی مراجع چهارگانه و به این ترتیب نبود.
تهران امروز